دردم از یار است و درمان نیز هم/دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن/یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما/عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن/گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب‌های وصل/بگذرد ایام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست/گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان/بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار/بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است/و آصف ملک سلیمان نیز هم




غزل شماره ۳۶۳
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/18 - 13:32 در شعر و داستان